موبد پدرام سروشپور
دو هفته نامه فرهنگی-اجتماعی امرداد
بار اصلي تاريخ بر دوش بزرگمردان و زناني سنگيني ميكند كه در برهههاي حساس توانستهاند با تكيه بر مسؤوليت تاريخي و بنيه فرهنگي خود پايداري كرده و تاريخ را به درستي به پيش برانند . بزرگ مرداني كه در طول حيات پر افتخار خود , با احيا كردن و زندهنگهداشتن سنتهاي كهن زرتشتي , بزرگترين خدمت را در جهت بقا و پايداري جامعه زرتشتي به انجام رسانيده اند .
آنان كه تنها دغدغهشان بقاي جامعه و فرهنگ زرتشتي بود
فرهنگ زرتشتي داراي جهانبيني , فلسفه و عرفان كمنظير و با ارزشي است كه در جهان حرفهاي زيادي را براي گفتن دارد . جهانبيني كه بخش اعظم آن كه از گاتها, گفتههاي اشوزرتشت نشأت گرفته است هنوز هم در دنياي امروزي بكر و كماستفاده مانده است .
اين باور تاريخي به ارزش و شناخت فرهنگ زرتشتي پدران و مادران ما را در دورانهاي سخت بي قانونيها , كشتارها , كتابسوزيها و تاختوتازهاي وحشيانه استوار و پايدار نگاهداشته , تا به امروز كه اين فرهنگ كهن و ريشهدار را به ما رساندهاند .
اگر چه امروزه با استيلاي قانون , پاسداري از ارزشها و فرهنگها هموارتر و آسانتر مينمايد ولي با گسترش بيشاز حد ارتباطات و آگاهيها, جوامع امروزي با تحولي نوپا و بزرگ به نام جهاني شدن مواجه شده اند . عاملي كه در كوتاه مدت تمام جوامعي را كه از بنيه و استقامت خوبي برخوردار نباشند به راحتي در خود حل مينمايد . جامعه زرتشتي نيز از اين مقوله خارج نيست . جدايي و بيتأثيري و كمرنگ شدن بخشهاي اصلي و پايهاي جامعه از قبيل تحصيلكردهها , انديشمندان , جوانان و روحانيون در قبال فرهنگ زرتشتي در چند دهه اخير از نتايج همين امر ميباشد و اگر ما نتوانيم در فرهنگ و جامعه خود عوامل قوي و پايداري را در راستاي اين حركت جهاني پيدا كنيم نه تنها در اين تحول , بيتأثير و ناپايدار خواهيم بود بلكه ناخودآگاه در مسير افول و نابودي جامعه خود حركت خواهيم كرد . در عوض اگر در اين برهه حساس تاريخي انديشمندان و متفكرين جامعه بتوانند با شناخت تحليلي و درست بخشهاي تفكيك شده جامعه , حركتي منطقي و اصولي را براي جامعه , در دنياي امروزي تعريف نمايند نه تنها باقي خواهيم ماند , بلكه مطمئنا با تكيه بر جهان بيني گاتهايي مي توانيم اين حركت بشري را در جهت دستيابي به آرمانهايي چون عدالت , آزاديخواهي , پيشرفت همهجانبه و صلح و دوستي راهنما نيز باشيم .
از آنجايي كه جامعه زرتشتي حول محور مشتركي به نام دين زرتشتي تشكيل شده است در طول تاريخ روحانيون زرتشتي از اركان اصلي جامعه زرتشتي محسوب ميشدهاند . البته من در اين نوشتار قصد ندارم به صورت يك جانبه به دفاع از روحانيون و عملكرد ايشان بپردازم بلكه قصد دارم زمينه را براي ايجاد بحث , گفتگو , تبادل نظر و حتي انتقاد از اين بخش مهم از جامعه زرتشتي باز نمايم به اين اميد كه اينگونه بحثهاي تحليلي , هدفمند و سودمند در مورد بخشهاي مختلف جامعه زرتشتي به زودي جاي خود را در بين اقشار جامعه باز كرده تا بتوانيم , با ارائه تعريفي نو و تكيه بر داشتههاي پر بار اين فرهنگ, رو به جلو حركت نماييم .
تحليل تاريخي
انجمني كه با نام انجمن مغان به ابتكار پيامبر باستاني ايران اشوزرتشت در ۳۷۴۲ سال پيش تشكيل گرديد به مرور با گسترش دين بهي در سراسر ايران جايگاه خاص و والايي را در جوامع زرتشتي پيدا كرد . ايشان آيينهاي مقدس را برگزار ميكردند و و در دانش دين، عرفان، فلسفه، احكام قضايي و نيز علوم مختلف تبحر مييافتهاند . ايشان بزرگترين حامي و نگهدارنده اوستا به عنوان ادبيات كهن ايران باستان نيز بودهاند و در زمانهاي دور بارها اين كهننامة فرهنگ ايراني را با تمام وجود حفظ كردهاند . بعد از حمله اسكندر مقدوني و استيلاي فرهنگ يوناني بر ايران با رشادت و دلاوري فرزندان پارت ( اشكانيان ) به خصوص بلاش اول , بار ديگر غرور و فرهنگ ايراني احيا شد ولي اين فرزندان بابك مغ بودند كه تحت نام ساسانيان توانستند فرهنگ زرتشتي را در ايران زمين استيلاي دوباره ببخشند . البته عملكرد موبدان در دوران ساسانيان و تاثيرات مثبت و منفي ايشان در ساختار قدرت پادشاهان ساساني امري بسيار پيچيده و حساس است و يك پژوهش كامل و بينقص را ميطلبد كه در اين بين عوامل مختلفي چون ماهيت معنوي , سطح دانش , توان بازدارندگي , تعداد موبدان بدعتگذار و حكمگرا , طبقهبندي موبدان به دو گروه درباري و مردمي , ميزان نقش و سوءاستفاده پادشاهان از قدرت دين به كمك اين موبدان درباري و موارد بسياري بايد مد نظر قرار گيرد تا بتوان به يك نتيجه منصفانه و درست دست يافت از اين رو تنها به همين سخن دكتر بوذرجمهر مهر خطاب به كساني كه به راحتي دوران ساسانيان را زير سؤال ميبرند اشاره ميكنم : « درحاليكه جهانيان به بخشهاي مختلف تاريخ و فرهنگ ما ميبالند اين درست نيست كه ما با بيمبالاتي از روي ناآگاهي و گاه سودجويي , تاريخ و فرهنگ خود را اينگونه مورد تعرض قرار دهيم . »
بعد از ورود اسلام به ايران , زرتشتيان با دلي پاك در جهت غناي فرهنگي اين ايدثولوژي نوپا گام برداشتند ولي از طرف ديگر آن بخش از زرتشتيان كه كمر غيرت به پايداري و حفظ جامعه زرتشتي برداشته بودند در دورههاي مختلفي با فشارها , تهاجمات و مشكلات فراواني دست و پنجه نرم كردند . در ابتدا بيخردي , كمدانشي و جاهطلبي امويان و عباسيان و در ادامه تازش مغولان , افغانها و تركها (در قالب سلسههاي صفويه , قاجاريه و … ) بارها عرصه را بر زرتشتيان تنگ كرد .
به طور مثال امويان و عباسيان طي چند قرن حاكميت خود از خون امامان شيعه كه وارثان واقعي پيامبر بوده و همدين خودشان هم بودند نگذشتند و هر كدام از ايشان را به حيله و مكري زندان و به شهادت رساندند حال پرسش اينجاست كه ايشان با روحانيون و سران جامعه زرتشتي چگونه رفتار ميكردند . به گفته استاد شهريار : « بدان با جان پاك موبدان آزارها كردند سر گردنفرازان را فراز دارها كردند » از طرف ديگر هر جامعهاي تا زماني ميتوانست نام زرتشتي را با خود داشته باشد كه حداقل يك موبد زرتشتي را در دل خود ميداشت و بالعكس اگر در جامعهاي مقاومت اين قشر در هم ميشكست يا پس از كشتهشدنشان كسي جرأت نميكرد جايگزين ايشان شود ديگر آن جامعه نميتوانست زرتشتي بماند و همين امر فشار اصلي حملات را بر اين قشر جامعه متمركز كرده بود .
وجود اقوام بسياري در نقاط مختلف از خراسان , مركزي (ابيانه ), كردستان , تاجيكستان كه با سنتها و آداب و رسومي كاملا زرتشتي زندگي و بارها حتي منابع علمي آنها را نيز زرتشتي خواندهاند , دليلي است بر همين مدعا , جوامعي كه زرتشتي ماندهاند اما بدون روحاني و صاحب دانش ديني , كه ديگر شايد هيچگاه نتوان آنها را به پيكره جامعه زرتشتي وصل كرد .
دليل ديگر بر اين مدعا , گهنبارها به عنوان مهمترين جشنهاي ديني ما زرتشتيان ميباشند . اين جشنهاي واجب ديني به قدري اهميت داشته اند كه در تاريخ آمده است برگزار نكردن يا شركت نكردن يك فرد زرتشتي در اين مراسم به معني خارج شدن او از دين محسوب ميشدهاست پس كاملا روشن است اگر جامعهاي از موبداني كه اين مراسم را برگزار ميكردهاند خالي ميشد و اين مراسم برگزار نميشد جامعه به مرور مسير خارج شدن از دين را ميپيمود . تاريخ ما نيز از رشادتهاي نوشته و نانوشته موبداني كه با اعتقاد و ايماني مثالزدني در بسياري از دورههاي سخت تاريخي براي حفظ نام زرتشتي پايداري كردهاند پر است بزرگاني چون موبد دينيار كه تا پاي جان زرتشتي ماندند و غيرت زرتشتي بودن و استقامت را به بازماندگان خود آموزش دادند .
جايگاه علم نزد موبدان :
با توجه به آموزشهاي زرتشت مبني بر خردگرايي كاملا واضح است كه دانش نيز در كنار دين همواره در نزد زرتشتيان از ارزشي روحاني و والا برخوردار بوده است و از دير باز نيز همانند علوم ديني , ساير علوم زمان نيز نزد موبدان حفظ , توسعه , كتابت و نگهداري ميشده است , علومي نظير ستارهشناسي , ادبيات , طب و … . تمامي مورخين غربي هم از جمله هرودت , مارسلينوس به اين امر اعتقاد كامل دارند .
در دوران بعد از اسلام به دليل جنگها و تنشهاي قومي فراواني كه ايران را فراگرفته بود در برهههاي زيادي كه مدارك تاريخي هم وجود دارد تهاجمهاي زيادي بر عليه زرتشتيان صورت ميگرفت كه در قالب سوزاندن كتابها و از بين بردن فرزانگان زرتشتي بيشتر جلوه مينمود . در چنين شرايطي تنها بخش كمي از كتابهايي زرتشتيان آن هم بيشتر به همت موبدان و در خانههاي آنها از اين تازشها در امان ماند كه تعدادي از آنها نيز به خارج از ايران انتقال يافت و همين امر باعث شده بود كه دسترسي به كتابهاي ديني , علمي , فلسفي و عرفاني دوران باستان ايران تنها در خانه موبدان ميسر باشد .
در كتاب فرزانگان زرتشتي موبد رشيد شهمردان اين امر به روشني بيان شده است و بانگاهي اجمالي به تعداد فرزانگان زرتشتي كه نام موبد و دستور دارند به راحتي ميتوان به سطح دانش اين قشر جامعه پي برد و اين دانش و آگاهي , هنگامي با ايمان و غيرت همراه شود ميتواند بزرگترين تضمين جهت بقاي يك فرهنگ در بدترين شرايط را ايجاد نمايد . خانم دكتر كتايون مزداپور هم در كتاب زرتشتيان اينگونه به اين نكته اشاره مي كنند : « گرچه شايد اغراق باشد كه همة آثار بازمانده به پهلوي كتابي از موبدان است , اما به يقين بايد پذيرفت كه همين خاندانهاي سنتي و پابند به دلبستگيها و علايق نياكاني , با مداومت و ايماني فراتر از قدرت انساني , به حفظ نوشتهها و نيز آيينهاي ديرينه پرداختهاند . اينان با نوشتن و سپس رونويسي كردن كهنه كتابها و آنگاه انتقال آنها به هندوستان براي بازماندن و بازخواني و زنده نگهداشتن اين بادگارهاي اعصار و قرون راهي گشودهاند . عشق و زحمت و جانبازي آنان را قطعآ بايد مايه و پاية حفظ و تدوام سن نياكاني فرهنگ ايراني دانست . گرچه در قرون اخير فرسودگي و رنج دامان آنان را سخت گرفته بوده است , اينان آگاهترين كساني بودهاند كه دانشي موروثي و فرهنگي عظيم را به دنياي كنوني ارمغان كردهاند : در زماني كه زبانهاي يوناني و لاتين و سانسكريت در مدارس و مكاتب بزرگ تدريس ميشد , همين چشمهاي بيعينك در پاي شمع نيمهجان , زبان اوستا و پهلوي را در خانههاي موبدان يزد و كرمان حفاظت كرده است .»
موبد مهربان فيروزگري نيز به اين نكته مهم اشاره ميكند كه حتي در دورانهايي كه رفتن به مكتب و علم آموزي براي زرتشتيان محدود و ممنوع شده بود تنها مكتب و مدرسه زرتشتيان همين خانه موبدان بوده است كه در آن هم كتاب يافت ميشده و هم استاد . اين خانههاي پرمعنا و كمبضاعت حتي تا كمتر از صد سال گذشته اين بار فرهنگي و نياز آموزشي جامعه را بدوش مي كشيده است .
موبد فريبرز شهزادي هم علت اصلي افول ساختار موبدي در قرن حاضر را همين جدايي ايجاد شده مابين علم زمانه و علوم ديني در بين موبدان مي داند ايشان از پدرشان روانشاد موبد رستم شهزداي نقل ميكنند كه « همزمان با دوران مرحوم صاحب مانكجي كشور ايران را تغيير و تحولات بزرگي روبرو شد كه مهمترين آن ورود علوم و دانشهاي تفكيك شده به معناي امروزي به ايران بوده است ودر اين زمان فرزندان موبدان كه اغلب از خانوادههاي صاحب كتاب و با دانش جامعه بودند به شدت جذب اين دانشها شدند وهمين امر به مرور در كمتر از ۱۰۰ سال باعث ضعيف شدن سطح علمي و ارزشي موبدان در جامعه گشت و فرزندان نخبه و با دانش اين خانوادهها به جاي ادامه راه پدران به اين علوم مدرن و جديد روي ميآورند و ساختار روحاني جامعه با اجراي يكسري از مراسم مذهبي تنها ماند . »
اكنون نيز تنها فرصت باقي مانده است تا اين بخش از جامعه به خود بيايند و با حفظ تخصصها و برتريهاي خود در جامعه كل از اين مسؤوليت خطير و تاريخي كه بر دوش ايشان نهاده شده است شانه خالي نكنند .
حفظ سنتها آري , سنت زدگي هرگز
ما در عين حال كه بايد سنتها را حفظ كنيم ولي هرگز نبايد دچار سنتزدگي شويم . حفظ سنتها با سنتزدگي دو تعريف مجزا با معاني مختلفي ميباشند .
سنت در اصل ريشه و هويت ما است كه در طي چندهزارسال تكامل تفكر بشري به ما ارث رسيده است پس رها كردن سنتها يعني بيريشه و هويت شدن كه به گفته دكتر فرهنگ رجايي انجام آن براي هر جامعهاي به مانند جنون ميباشد .
ولي سنتزدگي عبارت است از تكيه كردن بيش از حد و اصرار بيمنطق بر سنتهايي كه شايد در راستاي حركت رو به جلوي جامعه هم نباشد . چرا كه ما امروزه در دنيايي زندگي ميكنيم كه در حال مدرن شدن است و همواره اين احتمال وجود دارد كه بخشهايي از اين سنتها مقابل اين حركت قرارگيرند در اين صورت تكيهكردن متعصبانه بر اين سنتها ميتواند مانع پيشرفت و ترقي جامعه شود . به عبارت ديگر به همان اندازه كه دورانداختن و بازيگرفتن سنتها كار خطايي است اصرار كردن بيمنطق بر سنتهاي كمبنيه و واپسگرا هم خطا است . به قول ياريسلاوپليكا « سنت, آيين زندة مردگان است و سنتزدگي , آيين مردة زندگان است » .
البته من اعتقاد دارم به آن دليل كه ما جامعهاي هستيم چندهزارساله كه مبناي فرهنگي ما بر اساس تفكر گاتهايي شكل گرفته داراي سنتهايي هستيم بسيار باارزش و پرمغز كه تنها راه بقا و پيشرفت ما ميباشند . به عبارت ديگر همين خردگرايي و منش نيك كه زيربناي اين فرهنگ است , خودش بزرگترين عامل در جهت جلوگيري از سنتزدگي و اصرار بر باورهاي دگم ديني ميباشد .
آيا سنت موروثي بودن موبدي بايد باقي بماند !
موروثي بودن موبدي در خاندان موبدان يكي از سنتهاي قوي و با قدمت زرتشتي ميباشد . به نظر ميرسد تكيه بر اين سنت و تقدسگرايي و اصرار بر آن , با تكيه بر دلايلي چون نژاد و خون در دورههايي از تاريخ ايران , به خصوص ساسانيان در جهت انحصارگرايي ساختار روحانيت جامعه زرتشتي بودهاست . با ورود اسلام به ايران و شكسته شدن ساختار اجتماعي طبقاتي ايران عملا اين تفكرات به مرور به فراموشي سپرده شد ولي ساختار موروثي بودن موبدي با تغييراتي همچنان باقيماند . شايد همه ما بارها اين سخن را از روانشاد موبد هرمزديار خورشيديان شنيده باشيم كه وظيفه ديني هر موبدزادهاي است كه نوزوت شده و به درجه موبدي برسد ولي هيچگاه به عمق بار و مسؤوليت تاريخي آن پي نبرده باشيم . همانطور كه در بخش نخست نوشتار اشاره كردم يكي از مؤثرترين سنتهايي كه در دورههاي سخت باعث بقا و پايداري جامعه زرتشتي شده است همين سنت موبدي و سنگيني بار مسؤوليت حفظ فرهنگ و دين اهورايي اشوزرتشت بر دوش خاندان موبدان بوده است . شايد اگر اين سنت كه هر موبدزادهاي موظف به موبد شدن و ادامه راه پدران خود است در جامعه وجود نداشت خيلي زودتر مقاومت و پايداري قشر روحانيت كه پيشقراول پايداري و مبارزه بقا بودند ميشكست و ما هم اكنون جامعهاي به نام جامعه زرتشتي نداشتيم .
در عصر حاضر نيز يكي از مهمترين عواملي كه ميتواند بقاي جامعه زرتشتي را تضمين نمايد همين سنت ميباشد . اگر اين احساس مسؤوليت در جهت ادامه راه سخت پدران و حفظ و هدرندادن پايداريها و رشادتهاي ايشان در جهت ماندن جامعه زرتشتي در رگ و خون تك تك فرزندان موبد بوجود آيد , با ماندن جامعه زرتشتي ميتوانيم مسيرهاي رشد و بالندگي را براي اين جامعه نيك اهورايي هر چه بهتر و مؤثرتر برنامهريزي نماييم .
آيا تكيه بر سنت موروثي بودن موبدي نوعي سنتزدگي است ؟
همانطور كه بيان شد بزرگترين خطر در راه حفظ ارزشها و سنتها , سنتزدگي ميباشد . به عبارت ديگر اگر تكيه بر سنت موروثي بودن موبدي در عصر حاضر باعث انحصارگرايي يا دگم و عقبمانده ماندن ساختار روحانيت زرتشتي ميشد آنگاه ميتوانستيم بگوييم كه اين اصرار نوعي سنتزدگي است . خوشبختانه در اين زمينه چه جامعه زرتشتي و چه قشر روحاني آن از تفكر و انديشه روشن بالايي برخوردار بودهاند . با تدبير كنكاش موبدان از چند دهه پيش همونداني كه به كارهاي ديني علاقهمندند ميتوانند بعد از گذراندن دورههاي لازم به درجه موبدياري برسند و انجام مراسم ديني را به عهده بگيرند حتي ساختار مركزي كنكاش موبدان هم با اضافه كردن تبصرهاي به اساسنامه خود در دوره پيش , واجدين شرايط شركت در انتخابات كنكاش را از موبدان و موبدزادگان به موبدان , موبدزادگان و موبدياران تبديل كرد . پس همانطور كه مشاهده كرديد عملا هيچ فرقي بين موبدان و كساني كه علاقهمند به كارهاي ديني تحت نام موبدياران هستند وجود ندارد . پس به جرأت ميتوان گفت بايد در جهت بازيابي و حفظ و احترام به اين سنت كهن ,كه از ديرباز تضمين كننده بقاي جامعه زرتشتي بوده است كوشيد در عين حال كه بايست راه را بر تمام عاشقاني كه به اين فرهنگ عشق ميورزند نيز باز كرد .
موبد دكتر اردشير خورشيديان اين درد دل خود را خطاب به زرتشتيان اينگونه بيان ميكند كه : « تاريخ را بخوانيد و نقش موبدان را در نگاهداري اين همه باورهاي ايران و زرتشتي بخوبي بفهميد . آنوقت حق خواهيد داد كه موبدي كه ميگويد بگذاريد تنها اين اسم براي من بخاطر گذشت و فداكاريهاي پدرانم بماند پربيراه نميگويد . من موبد جز نام نيك و افتخار هيچچيز ديگر از جماعت زرتشتي نميخواهم و از اين به بعد هم حاضرم بنا به باوري كه دارم و خودم را فرزند اشوزرتشت ميدانم تا پاي جان در حفظ و نگهداري دين بكوشم .به شرطي كه حرمت مرا نگهداريد و بيشتر به فكر حفظ سنتها و رسومات باشيد .»
تكيه كردن بر مايه , بنيه و پايه تاريخي سنت
سنتها و به خصوص سنتهاي كهني كه پايدار ماندهاند , از مايه , بنيه و پاية تاريخي بالايي برخوردارند به عبارت ديگر در دورههاي مختلف و در ساختارهاي مختلف اين عملكردها تحليل و كارآيي آنها به اثبات رسيده و در اين راستا به اصالت و ارزشهاي بالايي دست يافتهاند . از اين رو ارزش گذاردن به تك تك وابستگيهاي يك سنت نه تنها مهم بوده بلكه بايد با وسواس و دقت خاصي به آنها انديشيده شود . سنت كهن موبدي نيز از اين مقوله جدا نميباشد . پس مهمترين اصل در نگهداري اين سنت , شناختن و حفظ اين ارزشها و اعمال آن در كل ساختار روحانيت زرتشتي ميباشد .
به عنوان مثال راستي و پاكي كه از اصول و مباني عرفان و ديدگاه گاتهايي ميباشند در طول تاريخ از اركان اصلي جوامع زرتشتي بوده است و اعتقاد بر آن بوده كه اين موارد بايد از سنين پايين در نهادهاي سالم خانواده به درستي در افراد نهادينه شود . از اين رو مالاندوزي و كسب قدرت به عنوان دو موردي كه در بسياري از موارد راستي و پاكي و اعتقادات قلبي را تحتالشعاع قرار مي دهد براي موبدان جايز نبوده است . در طول تاريخ نيز ما شاهد هستيم كه هيچكدام از معابد زرتشتي بر عكس معابد ساير اديان با زيورالات و اشيايي گرانبها تزيين نشدهاند حتي ساسانيان . در عين حال در هيچ زماني هم هيچ در صدي از درآمد مردم به روحانيون , آتشكدهها و معابد زرتشتي تعلق نميگرفته است . البته در مورد كسب قدرت و جاهطلبي تاريخ موبدان يك دوران تلخ ساسانيان را در كارنامه خود دارد , ولي براي آنكه به باور واقعي تمامي ايشان پي ببريم بايد به اين نكته اشاره كنيم كه كرتير به عنوان قدرتمندترين موبد بدعتگذار كه چهار پادشاه ساساني را در دوران زندگي خود همراهي كرد و با احكام خود آغازگر اين راه ويرانگر بود در هيچ كجاي اوستا به او اشارهاي نشده است و در هيچايدريادبادي از اوستا از او ناميبرده نشده است و او تنها با همان كتيبه خودش زنده مانده است و بس . بزرگترين دليل ديگر بر طرد جاهطلبي از سوي ايشان حفظ يكپارچگي دين زرتشتي در طول تاريخ است . به عبارت ديگر اگر ذرهاي ايشان كسب محبوبيت و قدرت اجتماعي را به مسؤوليت تاريخي خود ارجح ميدانستند دين زرتشتي با اين قدمت و اين گستره پراكندگي اكنون ميبايست از فرقههاي گوناگوني تشكيل شده باشد .
از طرف ديگر همين اعتقاد و تاكيد بر اين دو اصل مهم , عدم جاهطلبي و مالاندوزي در طول تاريخ بزرگترين تضمين كننده اتحاد و همبستگي روحانيون زتشتي با ساير اقشار جامعه بوده است و در طي ۱۴۰۰ سال گذشته هم در هر دورهاي كه ايشان پيشاپيش مقاومت مردمي قرار گرفتهاند با تكيه بر قدرتي , كه صرفا از پشتيباني مردم نشأت گرفته پايداري و مقاومت نمودهاند .
در قرن حاضر هم عملكرد كنكاش موبدان نماد بارز همين باور ميباشد نهادي كه در زمان بزرگاني چون مزديسني , آدرگشسبها , شهزادي , خورشيديان و اشيدري هيچگاه بر خلاف مسؤوليت روحاني و علمي خود كوچكترين حركتي در جهت كسب موقعيتهاي اجتماعي , سياسي خارج از اين چارچوب برنداشته است . واين تعصب و باور بر پاك بودن اين نهاد را ميتوانستيم در عملكرد پير و بزرگ كنكاش موبدان , موبد جهانگير اشيدري به وضوح مشاهده كنيم . ايشان كه با وجود تمامي مشكلات و كهولت سن تا پايان عمر با غيرتي مثالزدني در بدوش كشيدن بار اين مسؤوليت تاريخي پايداري كردند در طول حضورشان در كنكاش هيچگاه اجازه نداداند كه اين نهاد با آلوده شدن به ساير كارهاي سياسي جامعه موقعيت و مقام مردمي خود را از دست بدهد . ايشان اعتقاد داشتند كه در شرايطي كه بدرستي نهادهاي اجتماعي چون انجمنها و ارگانهاي زرتشتي در جامعه شكل گرفتهاند , كنكاش بايد به دور از تمام مسائل حاشيهاي پايگاه ديني و علمي خود را در بين مردمي در نهايت پاكي و صداقت حفظ نمايد . حتي ايشان در مقابل پيشنهادي مبني بر در اختيارگرفتن صندوقهاي خيريه آتشكده و ورهرام ايزد توسط كنكاش به شدت مقاومت كرده و گفتند كه « اين حق همه مردم هست تا پولي را در صندوقهاي خيريه معابد ميريزند توسط نهادهاي منتخب خودشان در جهت منافع جامعه هزينه شود تا آنكه صرف حقوق و كمبودهاي موبدان شود و تمامي معابد از نظر اجرايي و درآمدها در اختيار انجمنهاي مربوطه ميباشند اگرچه از نظر روحانيت و مراسم ما بر آنها نظارت داريم » .
و در مورد بدعتگذاريهاي ديني تا آنجا مقاومت ميكردند كه حتي چاپ هرگونه كتاب احكامي را از طرف كنكاش به دليل آنكه امكان دارد حكم جديد ديني تلقي شود را درست نميدانستند . البته چنين امري در دوران قبل از ايشان هم در بين اعضاي كنكاش بوده است و چنين به نظر ميرسد كه عملكرد بخشي از ساختار روحانيت در دوره ساسانيان در قبال بدعتگذاريها و قدرتطلبيهايشان كه در به ورطه نابودي كشيده شدن فرهنگ و تمدن چند هزارساله زرتشتي بيتاثير نبوده , با گذشت ۱۴۰۰ سال دوران سختي , همچنان بر دوش ايشان سنگيني ميكند .
همبستگي ميان روحانيت و جامعه
همه ما كاملا آگاهيم كه يكي از نيازهاي جامعه ما و هر جامعهاي , جهت پايداري و پيشرفت , همازوري و همبستگي بين اقشار مختلف آن جامعه ميباشد و يكي از ابزارهايي كه ما را به اين هدف مهم نزديك ميسازد , حفظ احترام و بزرگداشت انديشمندان , بزرگان و دلسوزان آن جامعه است . بزرگاني كه با انگيزه عشق به جامعه و بقا و پيشرفت آن , از هيچ جانفشاني و از خودگذشتگي دريغ نكردند و ما چه بخواهيم و چه نخواهيم نام پرآوازه ايشان تا ابد بر تارك تاريخ جامعه ما جاويد خواهد ماند و ما نيز اگر در اعماق قلب خود احساس ميكنيم كه وظيفهاي نسبت به اين جامعه داريم بايد بر خود لازم بدانيم كه همواره اين فرزانگان انديشمند را بزرگ دانسته و ياد ايشان و خدمات ارزشمندشان را ارج نهيم . بخشي از اين خدمتگزاران دلسوز جامعه زرتشتي , موبدان بودهاند كه با عشق , خود خانواده خود را وقف حفظ ميراثي كردهاند كه جز با از خود گذشتگي , فراز و نشيب هزارهها را پشت سر نميگذاشت زرتشتيان امروز بايد اين امر ار باور داشته و با افتخار از آن ياد كنند .
اگر چه من هم همچون آقاي بوذر جمهر پرخيده اعتقاد دارم كه با نگاه عميق به تاريخ زرتشتيان و درك واقعيات آن اين نتيجه بسيار محتمل است كه همه زرتشتياني كه تحت نام زرتشتي , اين دورههاي سخت و طاقتفرسا را با رشادت و پايداري گذراندهاند از چنان غيرت و تعصبي برخوردار بودهاند كه خاص خاندانهاي با اصالت و قوي بنيهاي چون موبدان بوده است وبه عبارت ديگر يا از ايشان بودهاند يا چونان ايشان , در عين حال اعتقاد دارم كه تنها راه خدمت به جامعه بيادعا و با حفظ حرمتها و ارزشها گام برداشتناست . پس بياييد همه با هم , همازور و همبسته در جهت ساختن جهاني نو گام برداريم .
منابع :
كتاب زرتشتيان نويسنده دكتر كتايون مزداپور
نوشتار قانون عقل جهانداري نويسنده دكتر فرهنگ رجايي
كتاب تاريخ ايران گردآورنده احسان ياشاطر ترجمه حسين انوشه
نوشتار جهانبيني اشوزرتشت نويسنده موبد دكتر هرمزديار خورشيديان
كتاب تاريخ زرتشتيان و فرزانگان زرتشتي نويسنده استاد رشيد شهمردان
كتاب مغان در تاريخ باستان نويسنده هايده معيري